دستیار وراج یک ساعت است دارد سیستم حضور و غیابش را کنترل می کند و روی مخ من راه می رود که تعداد مرخصی های کل خدمتش کم درج شده است.عرض کردم با منابع انسانی تماس بگیرد.عرض کرد من هم مرخصی هایم را کنترل کنم.از این کارها خوشم نمی آید.مانند دنبال کاه گشتن است وقتی کوه را گم کرده ای.اما،سیستم را کنترل کردم و فهمیدم واااااو 250 روز مرخصی ذخیره دارم.من خوشحال شدم.اما این دستیار هی زر زذ.هی غر زد.هی حرفش را تکرار کرد و من را به این نتیجه رساند پیری یعنی گیر دادن به مسائل بی اهمیت.پس هر وقت چسبیدیم به مسئله ای که برای اطرافیان اهمیت نداشت.بهتر است برویم یک گوشه و چهار زانو بنشینیم و مثل ایکیو سان چند تا ضربه به کله مان بزنیم و صادقانه از خودمان بپرسیم:

- آیا پیر شده ام؟

اگر جواب مثبت بود.سعی کنیم کمتر حرف بزنیم تا کمتر دیگران را به جنون برسانیم.

◇ کاشف به عمل آمد که دستیار داشته است صفحه وراج را نگاه می کرده است.که البته یک اشتباه سهوی بود.اما،ضمن همین اشتباه فهمید وراج تمام روزهایی را که به ما می گوید مرخصی می گیرد تا از پدرش مراقبت کند،در واقع استعلاجی برای خودش رد می کند.فک کنم در بیمارستان مخ یک دکتر یا چند دکتر را زده است که برایش فرت فرت استعلاجی می نویسند.وگرنه اول امسال در حالیکه من داشتم می مردم از علائم سرماخوردگی،دکتری که رفته بودم معتقد بود حالم بسیار هم خوب است!

◇ از این به بعد اسم وراج می شود؛ وراج_دروغگو و حقه باز