خاله فرشته
خاله فرشته را همه خاله فرشته صدا می زدند.در حالیکه خاله هیچ کسی نبود.از فامیل های مادرم بود و واقعا نسبتش با مادرم را نمی دانم.اما،قبل از آنکه بعد از دو پسر و سه دختزش برود سوئد،رفت و آمد زیادی به خانه پدربزرگم داشت و بعد از رفتنش هم چند سال یک بار برمی گشت و به همه فک و فامیل سر می زد.تا اینکه بسیار پیر شد و توان مسافرت را از دست داد و دیگر ندیدیمش.
خاله فرشته هر بار که برمی گشت،کلی از سوئد برای ما حرف می زد.اینکه خودش آشپز سازمان ملل شده بود( یا یونیسف) و زبان سوئدی را یاد گرفته بود.از نروژ می گفت که دخترش انجا بود.اینکه شش ماه شب و شش،ماه روز بودن آنجا واقعا اتفاق می افتد و پرده اتاق بچه ها را تیره انتخاب می کنند تا احساس شب بودن به انها دست بدهد و بخوابند و ایتکه نروژ سنجاب های زیادی دارد.
همه این ها را یادم است.مخصوصا،حرف هایش در مورد سنجاب ها و ایتکه صبح که از خواب بیدار می شوند رد پای سنجاب و روباه روی برف ها نقش بسته است.این قسمت را خیلی خوب یادم است و به روشنی خودم را در خانه گرم و نرم روستایی ام در نروژ تصور می کردم که هر روز صبح با دیدن رد پای سنجاب و روباه و گوزن شگفت زده می شوم.اما،یکی بار ماجرای ترسناکی را تعریف کرد:
"در سوئد یک روز وجود دارد به نام روز مبارزه با کله سیاه ها.منظور از کله سیاه هم آدم هایی هستند که موهایشان سیاه است و در این روز نباید از خانه بیرون بیایند و اگر بیایند کتک می خورند و یا از انوبوس بیرون انداخته می شوند"
احساس می کنم یکی از دلایلی که من دور مهاجرت را خط کشیدم،شنیدن این حرف های خاله فرشته بود.خیلی بچه یودم و با دقت هر چه می گفت را باور می کردم و در ذهنم ضبط می شد.به دقت گوش می دادم و خیلی دلم می خواست بدانم زندگی در کشوری که شش ماه روز است و شش ماه شب چطوری است؟راستش الان مطمئن نیستم آنچه از خاله فرشته یادم است،دقیقا همان چیزهایی است که گفته است زیرا ممکن است ذهن من هم مثل ذهن همه ادم های دیگر در بازسازی خاطرات گذشته اشتباه کرده باشد.یا اصلا خاله فرشته علو کرده باشد و یا هر چیز دیگری.اما،امروز که دوباره خاک سیاه بر سر عدالت ریخته شد،بسیار خوشحال شدم که سوئد نیستم.گاهی بابت نبودن در جایی باید سپاسگزار مهر و ماه باشیم.
◇ من اگر مهاجرت می کردم با احتمال زیاد سوئد را انتخاب می کردم.زیرا کردها در آن سالها به طور سنتی برای مهاجرت می رفتند سوئد.البته به غیر از اقلیت های مذهبی که می رفتند آمریکا.
◇ خوشحالم سوئد نیستم.حالا اگر امریکا بود یک چیزی.
فیلم: ویران شده( incendies).نظر: کشش خوبی داشت.
حرفهايم را نمى زنم،مى نويسم.